vendredi 19 mars 2010

فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم

صدای کوچ می آید، بانگ غمگنانه ی امروز که تا فردا دیروز میشود و طنین گامهایی که میلادی سبزتر را نوید میدهد.

بوی حسرت بارخاطراتی که دستی آنها را از مدار ذهن میروبد و به اعماق کهن پارینه ها میریزد. کوله باری از روزهای خوب، از روزهای بد، طعم پیروزی، شوری اشک و شیرینی لبخند. آه که چه سالی را پشت سر گذاشتیم.

از سیاحت سالی می آییم پر از هجوم حادثه. پیکار خانه برانداز قلمهای با ادراک و اندیشه، به مسلخ رفتن دوستداران آزادی به بهای گزاف جان، سال غنوده شدن تن هایی همه جوان پر از عشق به بودن در بستر مرگ. سال آلودن آوازه های بلند به تیغ زنگیان مست از توهم قدرت، سال خون، سال شوم سلطه ی جنون، سال هجرت ناگزیر سفیران خرد به دیار غربت. سال غمگین هزارو سیصد و هشتاد و هشت! ای وهم دراز و نفس سردی ای سال برو که برنگردی ...

وه که چه آغازی شد پر از ادامه ! ادامه ی آزادی از امیرآباد و کهریزک تا انقلاب! سال جاودانه شدن نداها و اشکانها، ترانه و کیانوش و امیرها. سال رویش جوانه های سبز در دلهای ما که خو گرفته بود به سیاهی ستم، سال سکوت، سال فریاد، بغض، خشم. سال مرگ جمهوری به تاریخ ۲۲ خرداد، سال مرگ اسلامی در روزهای خونین عاشورا. سال فتح بیکرانه های هوشیاری و سال سبز صبر و استقامت!

با تمام غمی که در دلهامان نشست و بغض مانده بیخ گلوهامان، اما هنوز پیش رو تپش عشق هست، امید هست و ما قول دادیم که کوتاه نیاییم به احترام همه آنها که رفتند، به خاطر تمام آنها که سالشان را پشت میله های غمگین اوین و زیر آسمان راه راه رجایی شهر تحویل میکنند، بخاطر مجید و شیوا و امید های در بند، به خاطر تمام چشمهای منتظر، بخاطر تمام سالهایی که گذشت و دم نزدیم، برای روزهایی که می آید، برای فرداهایی که شاید ما نباشیم، برای کودکانمان و قول سالهای بدون ترس، بدون باطوم، بدون کهریزک و خاوران و گورهای بی نام و نشان بدون کوچ اجباری.

ما هنوز ایستاده ایم برای سالهای صلح، بهاران آزاد، سالهای سبز .