mardi 27 octobre 2009

در محضر اساتید

آنهایی که مدت زمانی شبها و روزها را با کلیدر زندگی کرده اند، همراه لحظه های سخت مارال شده اند و با خان عمو و گل محمد همسفر، بیش از همه میدانند چه لذت بزرگیست هم سخن شدن با خالق این اثر و چیزی خوشایندتر از کتاب خواندن نیست، بالاخص که خواننده ی کتاب نویسنده اش باشد و نویسنده هم محمود دولت آبادی
...

"کلنل"، اثر جديد محمود دولت آبادی، قصه خوانی با حضور دولت آبادی

samedi 3 octobre 2009


اینروزها کارمان شده انواع و اقسام پتیشن ها را امضا کردن، فرستادن ایمیل و هزارجور پیغام و پسغام اینور آنور و من هرچند نمیخواهم ناامیدی را به دل راه دهم اما گاهی حس میکنم که کوبه بر دری میزنم که جوابش نیست و وجدان بشریت مست از بوی نفت است و انگار نه انگار در گوشه ای از زمین در ایران من تراژدی کهریزک زندگی میشود، غروبهای تلخ اوین تکرار میشود و بیدادگاههای نمایشی به تصویر در می آیند.
دریغا که اینروزها خبر از تجاوز است و تحقیر، خبر از خرد کردن است و شکستن جسم انسانها و نابود کردن روح های پر طراوت و پر امید گلهای نوشکفته. خبر از به جنگ رفتن با پروانه هاست آنهم با تیر و تفنگ و تبر.خبر از روسفیدی یزید است و عمر، چنگیز و هیتلرها!
شما را به هر آنکه میپرستید ای مردم این قوم را با هیچ دشمن خاکم و هیچ برهه ای از تاریخ مصدوم سرزمینم مقایسه نکنید که هیچ غریبه ای روا نداشت آنچه این هموطنان بیگانه بر سر مردمانم آوردند. این رژیم باجگیر به گروگانگیری ملت آمده و با گروگانگیری از بین میرود. شمارا بخدا مدنیت بس است! مدنیت با که؟ با نامتمدنانی که به تمام حریم ها تجاوز کرده اند؟ با زشت صفتانی که از دید ایشان هرکه با اینها نیست مجرم است! همه مجرمند، حتی من و شما و جرم ما آزادی خواهیست و بیان حقیقتی که بعد از سی سال توان یافته ایم بازگویش کنیم.
آهای مدعیان دیانت این بود اسلام شما؟ این چه دینیست که شکنجه و تجاوز رایج است؟ اگر تفاوت دارد چرا بخاطر دینی که آلوده میشود قیام نمیکنید؟ تنزل خدا در حد احمدی نژاد؟ حتی در جنگهای صلیبی نیز چنین توهینی به مسلمانان نشد. آیا بخاطر همچون الله ای بود که قریب به ۱۵۰۰ سال کشتید و کشتید و کشتید؟ آهای آیت الله هایی که ساکت نشسته اید بیایید و برخیزید که اینها بنام دین شکنجه میکنند. که اینها بنام دین دست و پا میبندند و تجاوز میکنند. این نامردمان آیینتان را به سخره گرفتند. کجایید؟ ... اما نه! شما هم دین را وسیله ی قدرت و ثروت ساخته اید.
آهای دنیا دستهایت را از روی چشمانت بردار و ببین! گوش کن قصه ی حزن انگیز محبوب خاکم را! مدعیان انسان دوستی با شمایم! آسمان ایران را به زنجیر کشیده اند و مرغکان آوازخوانش را سر میبرند! باکی نیست؟
زخم و دردی که بر پیکر ایرانم روا داشته اند درمان شدنی نیست. این برهه ننگ تاریخ سرزمین منست. اما باشد! با تمام اینها ما هنوز هم سیب سبز آرزوهامان را در دست داریم. ما یادگرفته ایم که به عزم راسخ خود متکی باشیم و دلسرد نشویم و حالا بیش از هرزمان دیگر با تمام وجود چشیده ایم کین درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمیشود.*ما تا هنگامه ی رهایی شوق پرواز را حتی با بالهای شکسته فریاد میکنیم.
*برزین آذرمهر

رزم مشترک*

اینروزها کارمان شده انواع و اقسام پتیشن ها را امضا کردن، فرستادن ایمیل و هزارجور پیغام و پسغام اینور آنور و من هرچند نمیخواهم ناامیدی را به دل راه دهم اما گاهی حس میکنم که کوبه بر دری میزنم که جوابش نیست و وجدان بشریت مست از بوی نفت است و انگار نه انگار در گوشه ای از زمین در ایران من تراژدی کهریزک زندگی میشود، غروبهای تلخ اوین تکرار میشود و بیدادگاههای نمایشی به تصویر در می آیند.

دریغا که اینروزها خبر از تجاوز است و تحقیر، خبر از خرد کردن است و شکستن جسم انسانها و نابود کردن روح های پر طراوت و پر امید گلهای نوشکفته. خبر از به جنگ رفتن با پروانه هاست آنهم با تیر و تفنگ و تبر.خبر از روسفیدی یزید است و عمر، چنگیز و هیتلرها!

شما را به هر آنکه میپرستید ای مردم این قوم را با هیچ دشمن خاکم و هیچ برهه ای از تاریخ مصدوم سرزمینم مقایسه نکنید که هیچ غریبه ای روا نداشت آنچه این هموطنان بیگانه بر سر مردمانم آوردند. این رژیم باجگیر به گروگانگیری ملت آمده و با گروگانگیری از بین میرود. شمارا بخدا مدنیت بس است! مدنیت با که؟ با نامتمدنانی که به تمام حریم ها تجاوز کرده اند؟ با زشت صفتانی که از دید ایشان هرکه با اینها نیست مجرم است! همه مجرمند، حتی من و شما و جرم ما آزادی خواهیست و بیان حقیقتی که بعد از سی سال توان یافته ایم بازگویش کنیم.

آهای مدعیان دیانت این بود اسلام شما؟ این چه دینیست که شکنجه و تجاوز رایج است؟ اگر تفاوت دارد چرا بخاطر دینی که آلوده میشود قیام نمیکنید؟ تنزل خدا در حد احمدی نژاد؟ حتی در جنگهای صلیبی نیز چنین توهینی به مسلمانان نشد. آیا بخاطر همچون الله ای بود که قریب به ۱۵۰۰ سال کشتید و کشتید و کشتید؟ آهای آیت الله هایی که ساکت نشسته اید بیایید و برخیزید که اینها بنام دین شکنجه میکنند. که اینها بنام دین دست و پا میبندند و تجاوز میکنند. این نامردمان آیینتان را به سخره گرفتند. کجایید؟ ... اما نه! شما هم دین را وسیله ی قدرت و ثروت ساخته اید.

آهای دنیا دستهایت را از روی چشمانت بردار و ببین! گوش کن قصه ی حزن انگیز محبوب خاکم را! مدعیان انسان دوستی با شمایم! آسمان ایران را به زنجیر کشیده اند و مرغکان آوازخوانش را سر میبرند! باکی نیست؟

زخم و دردی که بر پیکر ایرانم روا داشته اند درمان شدنی نیست. این برهه ننگ تاریخ سرزمین منست. اما باشد! با تمام اینها ما هنوز هم سیب سبز آرزوهامان را در دست داریم. ما یادگرفته ایم که به عزم راسخ خود متکی باشیم و دلسرد نشویم و حالا بیش از هرزمان دیگر با تمام وجود چشیده ایم کین درد مشترک هرگز جداجدا درمان نمیشود.*ما تا هنگامه ی رهایی شوق پرواز را حتی با بالهای شکسته فریاد میکنیم.