jeudi 17 septembre 2009

دوم

خسته ام از تمام این مدت را فکرکردن و به هیچ نتیجه ای نرسیدن.یعنی واقعا کمی قبلتر از این سالها با خودش چه فکر کرده بود که امروز بعد این همه سال هنوز به هیچ رسیده است؟ گله ام از آدمهای خودخواهیست که فکر نمیکنند شاید یکی از اینروزها یکی باشد که ساده و کودکانه دل بسپرد به موهای آشفته در بادی و معتقد هم باشد که تنها عشق کافی نیست! صرفا که خواسته بودم بدانم چگونه میشود که روزهای بی برگشت و گران عمر را سوزاند بهمین مفتی. همین!
پ.ن هم که یادم بماند امروز ...هر درست کردم و یک عالم آیکون ترس ... بماند