samedi 15 mai 2010

اما اینجا ... اما اینجا ... وای ...وای

باز هم خبر از تایید حکم اعدام سه عزیز است. سه پدر، پسر، همسر، برادر ... من تحمل تکرار دهه ی شصت را ندارم. باید کاری کرد. پیش از فرو ریختن پرها باید پرواز کرد. باید به اوج رسانید خشمی که وجودمان را گرفته. هنوز از اعدامهای ۱۹ اردی بهشت در جهنم عذاب هستیم، که مبادا کوتاهی از ما بود، آنگاه که به دار آویختند آرش و محمدرضا را . هنوز تن فرزاد و شیرینمان روی تختهای سردخانه گرم است.

باید کاری کرد. ثابت کنیم که پس از سی سال عادت نکرده ایم به جنایت و خونریزی، به شنیدن خبر مرگ خواهر و برادر خویش. که حلقه ی طناب دار بر گلوی فرهاد قلب ما را نیز فشرد، که شکست کمر ما را شکستن گردن مهدی. که ما به نظاره نخواهیم ایستاد بیش از این به زمین کشیدن ستاره های وطن را ...