دختر دایی برای تبریک عید تلفن میکند.
شرمنده میشوم که باز هم پیش دستی کرده. از شوهرش میگوید که کمتر می بیندش بس که سرکار است و از دخترش که دو ساله شده و چقدر شیرین عشوه می آید و ناز میکند. از کارهای خانه میگوید که با بچه داری سخت تر شده. از رنگ جدید موهایش و مش مکزیکی که نمیدانم چیست و نمیپرسم!
دختر دایی دو هفته از من بزرگتر است . فکر میکنم که چقدر دغدغه هامان بهم شبیه نیست!همان هنگام اما جایی گوشه ی دلم، حس زنانگی، مرا دلتنگ دغدغه های دختردایی گونه میکند
شرمنده میشوم که باز هم پیش دستی کرده. از شوهرش میگوید که کمتر می بیندش بس که سرکار است و از دخترش که دو ساله شده و چقدر شیرین عشوه می آید و ناز میکند. از کارهای خانه میگوید که با بچه داری سخت تر شده. از رنگ جدید موهایش و مش مکزیکی که نمیدانم چیست و نمیپرسم!
دختر دایی دو هفته از من بزرگتر است . فکر میکنم که چقدر دغدغه هامان بهم شبیه نیست!همان هنگام اما جایی گوشه ی دلم، حس زنانگی، مرا دلتنگ دغدغه های دختردایی گونه میکند